دلکده

  • ۰
  • ۰

آه نهم

۱۰
دی


ای پادشاه مشرق و سلطان ارض طوس *** روشن ترین ستاره و شمس همه شموس

ای نام تو غزلــترین شعر همه عالم *** آیند همه ابیات به پیشـت جملــگی پابوس

خاک حریم کــوی تو فــخر همه دنیا *** در دست خدّامت شده زیبا پر طــاووس

تو ضامن آهو شدی من با حســادت *** خواهم که آهــویت شوم با آه و افسوس

ای خاک پای زائرت درمان دردم *** مشهـــد ببین طعنه زده بر ملک کی کاووس


  • مصطفی نجفی
۰۳
دی

اعوذ شعر و غزل؛ والامان ز عمر تباه *** شکست وزن و عَروض و غــزل فدای نگاه
خمیده بیت غزل در برابر چشمت *** شکسته مصرع و مضراب از آن دو چشم سیاه
نه دود مالبــورو و نه طعم اسپرسو *** نه شد چاره ی دردم نه بغــض و گریه و آه
اعوذ شــعر و تـرانه اعوذ تار و سه تار *** شده ترنّم لبهام نوای شـــور و سـه گاه
صد استــخاره گرفتم به آیه های دلم *** ببـین که فعل "اُحــبّ" شده هــمه ناگاه


  • مصطفی نجفی
۰۱
دی

من و سحر اول دی یک شباهت و تفاوتی داریم:

او همیشه دقیقه ای  دیر می رسد و یک شب را بلندترین شب سال می کند و میگذرد

و من یک بار دیر رسیدم و یک عمر است که در شب هستم

در عوض سحر دی ماه از فردایش هر روز زودتر می رسد

و من فردایی ندیدم همین امروز پیر شدم!


  • مصطفی نجفی
۲۶
آذر

یک اربعین گذشته از آخــر سلام ما *** چهــل روز گذشته و دلتنگیم تمـام ما

سوی تو بازگشته ایم چه همه خوش خبر *** پایان شد عاقبـت سفرهای مـدام ما

راحت بمان همـه اش خوبِ خوب بود *** از معـجر و لباس تا آب و طعـام ما

شامات و کوفیان همه مهمان نواز و خوب ** هرگز نکاسته شد از ارج و مقــام ما

من قول داده ام که بگیرم سر تو را *** خاکســتر از رخت بشویم بهر التــیام ما

از ربط بین راس تو و نیزه و عطــش *** ثبت شد بر جــریدة عالــم دوام ما


  • مصطفی نجفی
۲۵
آذر

داد از هــراس و دلهره ـ ارزانـی شدنها *** داد از فراغ و بی کسی ـ قـربانی شدنها
داد از عطش؛ غریبی و چشمانی پر زاشک *** داد از شکست بغض گلو ـ بارانی شدنها
این بازی جنون و عقل وایـمان و ارتداد *** کاش پایان میرسید ـ همه حیرانی شدنها
کاش سربریده و عطش و تیر سـه شعبه *** قصه ای خیالی بود و نبود هـجرانی شدنها
عاشق شوی سرمة چشمت تیر حرمله ست *** اما چه باک زقطع یمین ـ قربانی شدنها
حد شراب عشق کعب نی و بزم اشقیاست *** این بود حکایت همه عرفانی شدنــها

  • مصطفی نجفی
۲۵
آذر

مادر دو بخش دارد و هر دردی کشیده ایم *** از بخش دوم و نامردی کشیده ایم

از ترس آنهــمه وحشیــگری که شــد *** در دفتر خیال "شعله" به سردی کشیده ایم

ای کاش لااقـل قصـة سیــلی دروغ بود *** همدرد با حسن (ع) چه دردی کشیده ایم

زان دم که خورد غلاف شمشیر به بازویت *** خطی به روی واژة "مردی" کشیده ایم

ای کاش تمــام شــود روزی انتــظار *** ما درد منحصر به فردی کشیده ایم

یک دم رها نشـدیم از حــرص انتــقام *** سالهاست که حسرت نبردی کشیده ایم

  • مصطفی نجفی
۲۵
آذر

دل بریده از همه؛ شکسته بال و خسته تن  ***  با جنونِ مزمنِ همیشگی و سوءظن

تکسوار قصــه های پرزدرد و بی کسـی ***  شرحِ دردِ غربتِ مسافری به نام «من»

سرسپرده بر جنــونِ دستهــای روزگار  ***  دست خالی میروم برای جنگ تن به تن

کی شود ترا ببـینم ای پریـزاد قصه گو  ***  تا شود رها جهان ز قصه های بی ثمن

بشکن این طلسمِ سحرِ ساحرانِ پرفریب  ***  برده اند صفای هر چه باغ و گلشن و چمن

بلبلان شدند همه شکسته بال و در به در  ***  تا تو قصه را شروع کنی و پر کشد زغن

 

  • مصطفی نجفی
۲۵
آذر

می خوانم برای تو وان یکاد و حــدید *** از تنگــی نــــگاه و اهریمــــن پلــید

هر کس که خیرِعمر و خوشی در دلت نخواست *** ای کاش کور شود هرآنکه نتواند دید

تو مشــتری دائم جنسهای بنجـلی *** ورنه مگر کسی شکـــسته دل ما را می خریــد؟

هر بوسه بر دو سیـب لبانت تــبرک است *** این سیب آتشین زکجا آمده؟... حمیــــد؟؟

صـد استخــاره گرفتم به آیه های دلم *** فعل «اُحــبّ» در همـــه آیات شد پدیـــد

تشـدید در احبّ پر از ریزه کاری است *** یعنی که دوست دارمــت این روزها شدیــد

 

  • مصطفی نجفی
۲۵
آذر

شاعری میگفت که با من جنگ در سر داشتی *** رأی رأی توست خواهی جنگ و خواهی آشتی

جنگ با چشـمان تو یعنی جنگ با اسفـندیار *** نیست رستم هم حریفت ازچه برمن تاختی؟

بی سلاح و خود و بیـرق آمدم من بهر صلح *** تو کمند و دشنه و تیغ از چه رو برداشتی؟

شــرع گفته با اسـیران مهــربانی لازم است *** زلف خود بر باد دادی و صلیب افراشتی

گفـته بودند مــاه رویان بی وفای عالــمند *** پیش کش باشد وفا و کاش وجدان داشتی

  • شایان رحمانی
  • ۰
  • ۰

آه دوازدهم


ما را شکسته بال و پر این زندگانی
دل را بریدم من دگر از این جــوانی
طوفان ایامــم کشیده در بر خویش
در قعــر موجی بی مکان و لازمانی
از هر طـرف رفتم ندیدم راه مقصود
ترسـم بمیرم در هبـــوطی ناگهانی
میجویمت من هرکـجا منزل به منزل
حتی گرفتم از صـــبا بویت نشانی
در پای تو پیـــچیده آن نیلوفر من
یکدم بــــرون آ؛ آفتاب مهـــربانی
  • مصطفی نجفی
۲۴
بهمن

در حرفت اعتبار نیست ادا در نیاوریم
این رسم روزگار نیست ادا در نیاوریم

صدبار شکسته ای عهد و قول خویش
نه! جای تکرار نیست ادا در نیاوریم

تا کی فرار میکنی از این حسن واقعه
این ترس افتخار نیست ادا درنیاوریم

حالا که عاشقیم بیا منطقی شویم
گوشت بدهکار نیست ادا درنیاوریم

صدبار به هم زدی و بازگشته ای
این راه اعتذار نیست ادا درنیاوریم

وقتی قدم به راه عشق داده ای بدان
دیگر اختیار نیست ادا درنیاوریم

  • مصطفی نجفی
۲۶
دی

چند بار
لابه لای فایلها و پوشه های لب تاب و تبلتم
تک تک فرندهای فیس بوک و وی چتم
چند بار
تک تک کمدها؛ کشوها؛ دراور و تمام جیبهای کاپشنو همه حرفهای آخرم
چند بار
لابه لای تک تک پیاله ها؛ ملاقه ها؛ تمام ظرفهای زندگی و خاطرات بچه گی و خدمتم
من کجا دوباره جست و جو کنم نگاه کنم؟
پس کجاست؟ قرصهای من کجاست؟
من چگونه بغض لعنتی نیمه شب را دوا کنم؟!!


  • مصطفی نجفی
۱۰
دی

ای پادشاه مشرق و سلطان ارض طوس *** روشن ترین ستاره و شمس همه شموس

ای نام تو غزلــترین شعر همه عالم *** آیند همه ابیات به پیشـت جملــگی پابوس

خاک حریم کــوی تو فــخر همه دنیا *** در دست خدّامت شده زیبا پر طــاووس

تو ضامن آهو شدی من با حســادت *** خواهم که آهــویت شوم با آه و افسوس

ای خاک پای زائرت درمان دردم *** مشهـــد ببین طعنه زده بر ملک کی کاووس


  • مصطفی نجفی
۰۳
دی

اعوذ شعر و غزل؛ والامان ز عمر تباه *** شکست وزن و عَروض و غــزل فدای نگاه
خمیده بیت غزل در برابر چشمت *** شکسته مصرع و مضراب از آن دو چشم سیاه
نه دود مالبــورو و نه طعم اسپرسو *** نه شد چاره ی دردم نه بغــض و گریه و آه
اعوذ شــعر و تـرانه اعوذ تار و سه تار *** شده ترنّم لبهام نوای شـــور و سـه گاه
صد استــخاره گرفتم به آیه های دلم *** ببـین که فعل "اُحــبّ" شده هــمه ناگاه


  • مصطفی نجفی
۰۱
دی

من و سحر اول دی یک شباهت و تفاوتی داریم:

او همیشه دقیقه ای  دیر می رسد و یک شب را بلندترین شب سال می کند و میگذرد

و من یک بار دیر رسیدم و یک عمر است که در شب هستم

در عوض سحر دی ماه از فردایش هر روز زودتر می رسد

و من فردایی ندیدم همین امروز پیر شدم!


  • مصطفی نجفی
۲۶
آذر

یک اربعین گذشته از آخــر سلام ما *** چهــل روز گذشته و دلتنگیم تمـام ما

سوی تو بازگشته ایم چه همه خوش خبر *** پایان شد عاقبـت سفرهای مـدام ما

راحت بمان همـه اش خوبِ خوب بود *** از معـجر و لباس تا آب و طعـام ما

شامات و کوفیان همه مهمان نواز و خوب ** هرگز نکاسته شد از ارج و مقــام ما

من قول داده ام که بگیرم سر تو را *** خاکســتر از رخت بشویم بهر التــیام ما

از ربط بین راس تو و نیزه و عطــش *** ثبت شد بر جــریدة عالــم دوام ما


  • مصطفی نجفی
۲۵
آذر

داد از هــراس و دلهره ـ ارزانـی شدنها *** داد از فراغ و بی کسی ـ قـربانی شدنها
داد از عطش؛ غریبی و چشمانی پر زاشک *** داد از شکست بغض گلو ـ بارانی شدنها
این بازی جنون و عقل وایـمان و ارتداد *** کاش پایان میرسید ـ همه حیرانی شدنها
کاش سربریده و عطش و تیر سـه شعبه *** قصه ای خیالی بود و نبود هـجرانی شدنها
عاشق شوی سرمة چشمت تیر حرمله ست *** اما چه باک زقطع یمین ـ قربانی شدنها
حد شراب عشق کعب نی و بزم اشقیاست *** این بود حکایت همه عرفانی شدنــها

  • مصطفی نجفی
۲۵
آذر

مادر دو بخش دارد و هر دردی کشیده ایم *** از بخش دوم و نامردی کشیده ایم

از ترس آنهــمه وحشیــگری که شــد *** در دفتر خیال "شعله" به سردی کشیده ایم

ای کاش لااقـل قصـة سیــلی دروغ بود *** همدرد با حسن (ع) چه دردی کشیده ایم

زان دم که خورد غلاف شمشیر به بازویت *** خطی به روی واژة "مردی" کشیده ایم

ای کاش تمــام شــود روزی انتــظار *** ما درد منحصر به فردی کشیده ایم

یک دم رها نشـدیم از حــرص انتــقام *** سالهاست که حسرت نبردی کشیده ایم

  • مصطفی نجفی
۲۵
آذر

دل بریده از همه؛ شکسته بال و خسته تن  ***  با جنونِ مزمنِ همیشگی و سوءظن

تکسوار قصــه های پرزدرد و بی کسـی ***  شرحِ دردِ غربتِ مسافری به نام «من»

سرسپرده بر جنــونِ دستهــای روزگار  ***  دست خالی میروم برای جنگ تن به تن

کی شود ترا ببـینم ای پریـزاد قصه گو  ***  تا شود رها جهان ز قصه های بی ثمن

بشکن این طلسمِ سحرِ ساحرانِ پرفریب  ***  برده اند صفای هر چه باغ و گلشن و چمن

بلبلان شدند همه شکسته بال و در به در  ***  تا تو قصه را شروع کنی و پر کشد زغن

 

  • شایان رحمانی
  • ۰
  • ۰

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

  • شایان رحمانی
  • ۰
  • ۰

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

  • شایان رحمانی